گوران اخراج شد. قبل از رفتن برای خداحافظی آماده بود. چیزی در این مرد معتاد مبتلا به ایدز وجود داشت که من دوست داشتم. تا به حال چیزی از بیماریش نگفته بود ولی این دفعه آخر دیگر به حرف آمد. گفت می دانی که از طریق آب و غذا منتقل نمی شود. گفتم خبر داشتم. پرسیدم ..پول؟...جا؟.. به چیزی احتیاجی نداشت. فقط دنبال همصحبت بود. داستانی که تعریف می کرد داستان ناشنیده ای نبود.
حدیث انسان خسته ...گمشده در برهوت خالی تنهایی
آخرین خبر جالبی که این چند روزه شنیدم داستان مردی بود که زن خود را در یکی از این سایتهای اینترنتی به مزایده گذاشته است. قیمت اولیه پیشنهادی او یک و نیم دلار بوده که البته مدام بالا رفته و الان از مرز دوازده هزار دلار هم گذشته. انگیزه مرد مریخی برای این کار خرید یک دستگاه موتورسیکلت است!
صبح های زود کجا می روی
وقتی که من، تخم مرغهای کوچک بی خیالی را آب پز می کنم
و چروک های ریز پیراهنم را اتو می زنم
چای شیرین زندگی گوشه سفره می ماند
و من ناگزیر
نان بیات دیشبم را برای روزی تازه برش می زنم
بره ای هستم شاد و خوشحال با موهای فرفری یکدست .شش ماهی می شود که در چمنزار دیگری هستم ولی البته اصل و نسبم از چمنزار شماست. دندانهای سالمی دارم و جای زخمی که مرا از بره های دیگر متمایز می کند (جای دندانهای مبارک را که فراموش نکرده اید). متاسفانه نر هستم و امیدی به دوشیدن من نیست ولی باهوش و بازیگوش هستم، رشد خوبی دارم و صد البته سالم و سلامت هستم. بره های اینجا غالبا خوب و مهربان هستند و علفهای اینجا شیرین است. این تابستان که تمام شود وزنم به صد و نود پوند خواهد رسید. اخیرا در مسابقات دویدن دور چمنزار شرکت کرده ام و بسیاری از بره های این طرف را جا گذاشته ام.
این اولین نامه من به شماست. البته ملتفت هستید که راه دور است و جان عزیزتر از جانم ایمن. غرض این بره زخم خورده هم فقط و فقط احوال پرسی و دلجویی از بره های دیگر است. چمنزار کوچک جهانی مدتهاست که تشکیل شده است و اخبار مهم دهان به دهان می چرخد. اخیرا هم خبر رسید که شکم یکی را سفره کرده اید. نمی دانم چرا هر بار که خبر بدی می رسد زخم دندانهای مبارک شروع به سوزش می کند.
جناب گرگ از شما که امید ضماد و مرهمی نیست پس حداقل یک زحمت کوچکی بکشید و به این بره های یک گوش و یک چشم و یک پا بفرمایید که چرا با بره های دیگر فرق داریم؟
خیابانها: حلزونهای چسبنده لغزندگی سطح شیشه را باور نخواهند کرد. تا بوده همین بوده لباسهای خیس یک ماهیگیر گواه صید درشت ترین ماهی هاست کسی داستان یک باران بی موقع را باور نخواهد کرد. بادبانها منتظر یک باد موافق، آسمان منتظر ابر، ملوانان منتظر ساحل و من منتظر کسی نیستم. افق پیوسته دور و دورتر می شود و من همچنان راه می روم در خیابانهایی که پایانی ندارند.