شرقی

Navigation
main page
archive
mail
Links
fasl
blogger
* چند روز پیش جان (استادم) از انتخابات می پرسید. گفتم من با حرف خروشچف موافقم. جمله معروفی دارد : تفاوت حزب جمهوریخواه و حزب دموکرات تفاوت پپسی کولا و کوکاکولاست.

* از مجله people:
I pretended to be somebody I wanted to be and finally I became the person. Or he became me
"Cary Grant"

* تفاوت ظریفی می بینم بین لحظات عاطفی ما و جماعت ینگه دنیایی. یعنی اگر هر لحظه عاطفی را به دو بخش رفتاری و گفتاری تقسیم کنیم. همیشه برای قسمت گفتاری چنته ای پر و حرف زیادی برای گفتن داریم. برای قسمت رفتاری کمیتمان به طرز بی سابقه ای لنگ است. داشتم گیلاس برداشتن خودم را با همصحبتم مقایسه می کردم. مسیر من خط شکسته و لبه داری بود که انگار از سر بی حوصله گی کشیده بودم و مال او منحنی بی نقصی بود که به آرامی از روی میز شروع شده و تا کناره لبها می رسید.
شاید پرت و پلا به نظر برسد ولی برای یک لحظه از خاطرم گذشت.

* مشغول خرید یک گردنبند بودم. جوانک فروشنده گردنبندی را از میان کپه گردنبندها بیرون کشید و نشانم داد:
--من هشت سال این گردنبند را به گردن انداختم. This is my battle

و گذشته با هر جمله ساده ای از راه می رسد!




بعضی از آدمها مثل موسیقی کلاسیک هستند. همیشه تحسین می کنم ولی حاضر به گذراندم وقتم با آنها نیستم.


کمی از کار:

چیزی که این جامعه پرورش می دهد، لااقل در محیطهای اکادمیک، آدمهای حرفه ایست. انسانهایی که به نوعی وقف کار و حرفه خود هستند. قضیه تک بعدی به نظر رسیدن برخی از انها هم تا حدودی ناشی از این علت است. حداقلی از انتخاب و تامین همیشه برای انها موجود بوده پس زیاد اهل غرغر کردن و لند لند کردن نیستند. انصافا هم بیشتر از ما کار می کنند و کمتر از ما حرف می زنند. آدمهای مغرور و گنده دماغ هم دارند ولی به هر صورت زیاد اهل منم منم و خودنمایی نیستند. کار دیمی و عباس آقایی خریداری ندارد. برای ما که همیشه تک مضرابهای خودمان را زده ایم کمی طول می کشد که هماهنگ بشویم. قاط زدنهای فلسفی از این دست که مثلا "اصلا برای چه کار می کنم و چه فایده از این کار کردن؟" کمتر دیده ام. "من" بودن و هویت داشتن و مشخص بودن افراد بیشتر بسته به کاری هست که انجام می دهند. چیزهایی مثل شاعر بودن و یا نویسنده و فیلسوف و خوش تیپ بودن اصلا خریداری ندارد. حتی بر خلاف ایران تولید سمپاتی هم نمی کند. سوال و جوابها هم قاعده تقریبا مشخصی دارد. اصلا حوصله مقدمه چینی و شاخ و برگ دادن ندارند. جوابها حتما باید در راستای سوال باشد. عادت مشترکی که در اکثر بچه های ایرانی هست (حداقل در مورد جواب دادن به سوالها) گریز زدن به خود و یا شرایط ایران است. این هویت و ملیت دادن بی جهت به جوابها هم از نظر شنونده خارجی مطبوع نیست. چون چیزی هست که تو را از مثل دیگران بودن به یک مورد خاص تبدیل می کند. اگر بخواهند نظری بدهند معمولا کلمه ها را به صورتی انتخاب می کنند که به صورت حکم کلی در نیاید (درست است که این جماعت به اندازه ما شاعر ندارند ولی در استفاده به جا از همان تعداد کلمه ای که دارند استادند). شاید بتوان گفت که در نظراتی که می دهند معمولا حاشیه ای از احتمال را در نظر می گیرند.
کار کردن اینجا گاهی از اوقات ماراتون وار است. گاهی از اوقات هم تحت فشار یا در زمان ناکافی است. در همه حالات چیزی که مهر تایید بر کارنامه تو می زند نتیجه و جواب است. رفیقی می گفت که تفاوت یک انسان کارآمد و یک انسان باهوش در این است که اولی به جواب رسیده است!


EASTERN